دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 33945
تعداد نوشته ها : 17
تعداد نظرات : 0
پخش زنده حرم ذکر روزهای هفته اوقات شرعی

”چهارمین

Rss
طراح قالب
حميد احمدي

مرحوم آقاى قاضى می‌گوید من نماز خواندن را از آسید مرتضاى کشمیرى یاد گرفتم. شما ببینید معانى این کلمات چقدر عمیق است. ماها هم نماز می‌خوانیم و خیال هم می‌کنیم که نمازِ خوب می‌خوانیم. این مردِ عارفِ بزرگى که سالها پیشِ پدرش در تبریز تربیت شده بود و پیش رفته بود، وقتى مى‌آید نجف [و] ده سال پیش مرحوم آسید مرتضاى کشمیرى می‌ماند، می‌گوید من نماز خواندن را از او یاد گرفتم. آن وقت شاگردهاى مرحوم آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى نقل می‌کنند که ایشان با همه‌ى [گرفتارى‌] - خیلى گرفتار بوده در زندگى، عائله‌ى سنگین و فقر و مشکلات - وقتى وارد نماز می‌شد، از همه‌ى دنیا غافل می‌شد؛ یعنى آن چنان غرق در ذکر و خشوع و توسّلْ در حال نماز بود که از همه‌ى عالم فارغ می‌شد. خب، این یک گذرگاه فوق‌العاده‌اى است؛ گذرگاه خاص‌الخاص است. براى ماها از این جهت حجّت است که ما بفهمیم این هم هست؛ این مقامات، این حرکت، این سلوک، این خلوص در راه خدا هست

.

_______
منبع:متن پیام مقام معظم رهبری به کنگره بزرگداشت آیت الله سید علی قاضی برگرفته از سخنان ایشان در جمع اعضاء ستاد بزرگداشت مرحوم قاضی در 1391/4/26
جمعه بیست و چهارم 11 1393

حجت الاسلام علی انصاری کرمانی می‌گوید: مدت پنجاه سال است که به هیچ وجه نماز شب امام خمینی رحمة الله علیه ترک نشده است. حضرت امام در بیماری، در صحت، در زندان، در خلاصی، و در تبعید و حتی بر روی تخت بیمارستان قلب هم نماز شب می‌خواندند.

یک روز در قم، حضرت امام بیمار شدند. به دستور اطباء می‌بایست به تهران منتقل شوند. هوا بسیار سرد بود و برف می‌بارید. یخبندان عجیبی در جاده‌ها وجود داشت. حضرت امام با این که چندین ساعت در آمبولانس بودند اما به مجرد این که به بیمارستان قلب منتقل شدند، باز هم نماز شب خواندند.

جمعه نوزدهم 10 1393

در خاطرات مربوط به نماز امام خمینی رحمة الله علیه می‌خوانیم: خویشاوندان ایشان می‌گفتند: از پانزده سالگی ایشان که ما در خمین بودیم، آقا یک چراغ موشی کوچک می‌گرفتند و می‌رفتند به یک قسمت دیگر که هیچ کسی بیدار نشود و نماز شب می‌خواندند. همسر امام رحمة الله علیه می گویند: «تا حالا نشده که من از نماز شب ایشان بیدار شوم. چون چراغ را مطلقا روشن نمی‌کردند. نه چراغ اتاق را روشن می کردند، نه چراغ راهرو را و نه حتی چراغ دستشویی را و از یک چراغ قوه کوچک که تنها جلوی پایشان را روشن می‌کرد، استفاده می‌کردند. و برای این که کسی بیدار نشود، هنگام وضوی نماز شب، یک ابر زیر شیر می‌گذاشتند که آب چکه نکند و صدای آن کسی را بیدار نکند»

_______

منبع:سایت تبیان

جمعه نوزدهم 10 1393

نمي دونم چن بار تا حالا برا تويي كه داري اين متنو مي‌خوني، پيش اومده موقع نماز بشه و از هر كاري(هر كاري كه واقعا بشه، كه خيليند اين مدل كارا) بزني تا به زنگ خدا جواب بدي.

ولي گاهي فكر مي كنمچقدر قشنگ مي‌شد كه ما مسلمونا به نماز اول وقت و صداي زنگ تلفن خدا هم بهسرعت جواب مي‌داديم و برامون بااهميت بود؛ مثلا فكرشو بكنيد وقتي بانوي خونه، وسط آشپزي و يا وسط جارو كشيدن خونه و يا شست وشو و نظافت و گردگيري،با صداي قرآن قبل اذان، خودشو جمع و جور و آماده كنه برا نماز اول وقت، چقدر اثر تربيتي و فوق‌العاده‌اي روي بچه‌ها و بقيه اعضاي خونه مي‌ذاره! واقعا قابل وصف نيست.

يا وقتي حالا بچه‌اييا نوجواني همراه يكي از بزرگ‌ترا(پدر، مادر يا خواهر برادر بزرگ‌تر و حالا هر كسي) تو خيابوناي شهر تو ماشين نشستن و صداي قرآن يا اذان كه بلند شد، اون بزرگ‌تر، ماشينو تو نزديك‌ترين جاي ممكن بزنه كنار و برن تو يه مسجدي نماز بخونن.حالا جداي از اثر تربيتيش روي كوچيك‌ترا و يا هر يك از اطرافيان، رو  بقيه اعمال و زندگي ما و رابطمون با خدا و نعمت‌ها و ... اثركاملا مستقيمي مي‌ذاره و يه شيريني خيلي زيادي رو به ما مي‌چشونه كه اصلا قابل بيان نيست و فقط بايد چشيدش تا به عمقش پي برد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.يادش به خير؛ يه زماني خودم همين‌جوري بودم كه اين‌جا نوشتم، ولي ... ؛ خدايا التماس توفيق دارم ازت!

2.از اين عكسه خيلي خوشم مياد:

نماز اول وقت

دسته ها : نماز اول وقت
چهارشنبه نوزدهم 6 1393

وقتي بنده‌اي نمازش رو به سرعت مي‌خونه تا به حوائج و كارهاي ديگرش برسه، خداوند به ملائكش مي‌گه مگه اين بنده نمي‌دونه كه اموراتش و برآورده شدنشون به دست منه؟!

نماز

دسته ها : نماز
چهارشنبه نوزدهم 6 1393

اين‌كه لوازم و حاشيه‌هاي دور و ور نماز، تو جذاب كردن نماز، به خصوص براي بچه‌ها، خيلي اثر داره، شكي توش نيست.

سجاده و جانماز خوش‌رنگ و قشنگ؛ عطر قشنگ و خوش‌بو، چادرنماز خوشگل و عباي كوچيك قشنگ و چيزاي ديگه، مي‌تونن خيلي نماز رو براي بچه‌ها، دلچسب كنن و البته گاهي بچه‌ها، اين فرشته‌هاي ناز، يه مدت فقط تو نخ همين حاشيه‌ها مي‌مونن و با همين‌ها مشغول مي‌شن و البته اصلا بد كه نيست؛ خوب هم هست. اين مدل حاشيه‌ها، خاطره‌هاي خوب و قشنگ و لحظات ماندگار تو ذهن بچه‌ها ايجاد مي‌كنن و تكرار يك كار قشنگ، حتي بدون پشتوانه‌ي عقلي و منطقي، تو استمرار و ادامه‌ي اون كار خيلي موثره و البته اصلا لازم نيست كه از ابتدا پشتوانه و دليل منطقي و عقلي براي بچه‌ي كوچيك مطرح بشه.

 

استادي در مورد همين مسئله صحبت مي‌كرد و مي‌گفت: حواستون باشه سجاده‌اي كه به بچه‌ي كوچيكتون مي‌ديد، سجاده قشنگ و گرون و باارزشي باشه، نه سجاده‌ي كهنه و رنگ و رو رفته‌ي خودتون. چون بچه‌ها به رفتار ما خيلي بيش‌تر از حرف‌هامون توجه مي‌كنن. وقتي بچه نمازشو تموم مي‌كنه؛ اگه سجاده‌ي كهنه و رنگ‌ و رو رفته‌ي خودمونو بهش داده باشيم، داد مي‌زنيم:«بچه، پاشو برو اون سجاده رو جمع كن بذار سر جاش» و اگه اين كار رو نكرد، عصباني مي‌شيم و شاكي. ولي حالا مقايسه كنيد اين رو با وقتي كه يه سجاده‌ي قشنگ و گرون‌قيمت بهش داديم و بچمون نمازشو خونده، با مهربوني و قربون صدقه رفتن مي‌گيم عزيزم، بذار سجاده‌ات رو تا كنم و بردارم بذارم سرجاش!!!

 

حالا سواي اين نكته‌ي موثر و كاربردي، يه مطلب ديگه:

دو تا گل‌پسراي من، خدا رو شكر از بچگي به نماز خيلي علاقه داشتن و البته به لوازم نماز هم ارادت ويژه داشتن و دارن، عطر و سجاده و تسبيح و ...حتي پسر دومم وقتي حرف زدنو شروع كرد، يكي از اولين چيزهايي كه گفت: «سجاده» بود و «عبا» و هميشه موقع اذان تلويزيون با لذت، محو و خيره مي‌شد و مي‌شه تو تلويزيون و بعد هم مياد سراغ من و باباش و با زبون بچه‌گانه‌ي خودش مي‌گه:«وقتِ زمانِ(نماز) عزيزه» و بعد هم عبا مي‌پوشه و مشغول نماز مي‌شه و البته گاهي حين نماز مدام انتظار تشويق و تعريف داره و حتي گاهي صدا مي‌زنه كه مامان، منو ببين كه نماز مي‌خونم و ...

حالا، جديدا چند بار هم‌كلاسي پسر بزرگم كه همسايمون هم هست، موقع نماز خونه‌ي ما بوده و وقتي ديده ما موقع نماز 4 نفري، مشغول نماز مي‌شيم و هر كي يه سجاده و مهر و تسبيح و دعا و عبا و يا چادر داريم، به شدت مجذوبِ نماز و لوازمش شده و رسما وقتي مياد با پسرم بازي كنه، لحظه‌شماري مي‌كنه براي نماز و چند بار مي‌پرسه، «الان وقت نماز شده؟» و بعد كه وقت نماز مي‌شه با اشتياق، وضوي نصفه و نيمه‌اي مي‌گيره و از پسر من، عبا و سجادشو مي‌گيره و با ما مشغول نماز مي‌شه. هم ظهرها مياد براي نماز و هم شب‌ها، رسما انگار خونه‌ي ما مسجدشه! از اون ور هم به پدر و مادرش گير داده كه براش عبا و سجاده بخرن و اونا هم اومدن و به ما گفتن كه پسرمون از ما اين چيزها رو مي‌خواد.

دسته ها : نماز قشنگ
چهارشنبه نوزدهم 6 1393
X